خانه تكاني

 

داد مي زني :

جارو برقي را روشن كن

امروز بايد خانه را تكان بدهيم

 

داد مي زني :

پابرهنه نه !

زمستان هنوز روي فرش ها نشسته است

 

داد مي زني :

نيم پرده بالاتر !

نيم پرده پايين تر !

ـ چه بتهووني شده ام بالاي اين چهارپايه

 

شعري از راه مي رسد

پر از بَهار و غُبار

آرام پشت گوش ات زمزمه اش مي كنم

مي خندي

خانه تكان مي خورد !