فيل

پنجره را رو به  قلعه قرمز *  باز مي كنم

از اين فاصله چند هزار كيلومتري

چقدر زيباتر شده اي

نشسته اي روي صندلي

پاهايت را تكان تكان تكان ...

پنجره ي  پنجم  ِ چت

از سمت ِ چپ را

مي بندي

4 پنجره مي ماند

كه هيچ كدام سهم من نيست

 

آن قدر دوستت دارم

كه از همين جا حتا

صداي قدم هاي مردي

در حوالي خانه ات

خوابم را پريشان كرده است

اصلا يك فيل تربيت شده

برايت سوغات مي آورم

همراه خوبي است

آهسته قدم بر مي دارد اما

تمام بزرگراه هاي تهران را

مطمئن باش

به هم مي ريزي !

 

Red Fort  *  يکی از زيباترين و تاريخی ترين مکانهای دهلی نو است