با استاد مظاهر مصفا
ملاقات در كاشي شماره ۸

جام جم آنلاين: در يكي از كوچههاي خيابان خرمشهر تهران خانهاي با كاشي شماره 8 وجوددارد كه با همه خانههاي تهران متفاوت است. خانهاي كه در آن به روي همه مردم باز است و آن سوي در پيرمردي با كلاهي هميشگي بر سر و لبخندي بر لب در ازدحام بيشمار كتاب، عكس، تابلو و خاطره كه همه بوي فرهنگ و سنت كهن ايرانزمين را دارند، به تو سلام ميكند و چاي تازهدم برايت ميآورد . مظاهر مصفا هنوز هم صفاي كاشي شماره هشتي را دارد كه نخستين سنگ بناي آن را بيش از 40 سال پيش گذاشت، كسي كه نامش با قصيده در روزگار ما گره خورده و بسياري او را پس از ملكالشعراي بهار، يگانه قصيدهسراي روزگار ما ميدانند.
مظاهر مصفا جداي از شاعري و قصيدهسرايي ، استاد و معلمي كمنظير است؛ كسي كه شاگردي، معلمي و همكاري را در كنار بزرگاني چون علياكبر دهخدا، بديعالزمان فروزانفر، دكتر معين، جلالالدين همايي، علامه سيدجعفر شهيدي و... تجربه كرده است؛ نسلي كه به قول خودش، فرهنگ و دانشگاه ما ديگر بعيد است به خود ببيند.
در يكي از روزهاي گرم تابستان به همراه دوست شاعرم علي آبان مهمان خانه استاد مظاهر مصفا بوديم و با او به گفتگو نشستيم. بهانه اين گفتگو نيز چاپ گزيده اشعار استاد بود ؛ البته از هر بهانه، كتاب و گفتگويي مهمتر نفس ديدار و ملاقات با مظاهر مصفا (به تاكيد خودش در كاشي شماره 8) است؛ ملاقاتي جذاب، خواندني و شنيدني.
خاطره اي منتشر نشده در گفتگو از استاد :
در اواسط گفتگوي من با استاد مظاهر مصفا از وي درباره درونمايه اعتراضي قصيده هايش پرسيدم و استاد فرمودند كه تحت تاثير پدر گراميشان هستند و بلافاصله نيز خاطره اي از پدر نقل كردند به اين شرح :
پدرم هيچ وقت دوست نداشت من در كوچه با ديگر بچه ها بازي كنم براي همين هم هرجا كه مي رفت من را با خودش مي برد . پدرم 14 تا زن داشت و روزي به 3 خانه سر مي زد و البته به همان دليل كه گفتم اغلب من را همراهش مي برد و وارد هر خانه اي كه مي شديم پدر جلوي من سوهان، گز ، شيريني و شكلات و گردو مي ريخت و من هم در حياط مشغول بازي و خوردن تنغلات مي شدم و بعد از ساعتي پدرم از اتاق خارج مي شد و مستقيم به داخل حوض حياط شيرجه مي زد و من هميشه در عالم كودكي با خودم فكر مي كردم كه پدر عجب شناگر ماهري است !!
متن كامل گفتگو را اينجا بخوانيد
Pdf گفتگو اينجا
من : سينا علي محمدي ( شاعر / منتقد / روزنامه نگار )