ذوزنقه بي قاعده
تهران
نه مربع است
نه دايره
تهران
ذوزنقه اي است بي قاعده
كه هر گوشه اش
اشكي
لبخندي
خاطره اي وُ
طعم لب هايي
پنهان مانده است
تهران
گاهي آن قدر كوچك است
كه تمام كافه ها و رستوران هايش
به نام كوچك
ما را صدا مي زنند
و گاهي آن قدر بزرگ
كه مدت ها است
قدم هامان را
نزديكترين پارك به « خانه » هم حتا
از ياد برده است
خانه اي كه روزي
پايتخت ِ تهران بود وُ
شب هايش
غرق در غزل هاي شمس و ُ
قماربازي ِ حافظ
خانه اي كه حالا
ماه ها است
عاشقانه هايم را
براي ماتيك ِ سرخ ِ
لب نخورده وُ
ريمل سياه ِ
چشم نخورده اش
مي خوانم
تهران !
يادت هست ؟!
به لجاجت
چه طوفاني به راه انداختي
« كلاه » از سرم برداشتي وُ
« بي غيرت » ي ام را
در خيابان
فرياد زدي
تهران !
يادت هست ؟!
روز ِ اول
مُهر ِ « محرمانه » زديم اما
اين خانه
نامحرمان « زادمحسني » داشت
كه زنا زاده بودند وُ
حريص دل فريبي هاي تو
تهران !
خوب تماشا كن !
« موهاي سينه » ام را
براي هميشه تراشيده ام
كه هيچ دختري
ميهمان ِ سياهي اش نباشد وُ
هيچ گوشي
صداي قلبم را نشنود
تهران !
ديگر دوستت ندارم
تهران !
ذوزنقه ي بي قاعده
تهران !
كثافت ِ هرزه
هيچ گاه دوستت نخواهم داشت.
من : سينا علي محمدي ( شاعر / منتقد / روزنامه نگار )