خواب
كنار صبح نشستيم
خميازه هامان گره مي خورد
كمي با شمعداني ها گفتگو كرديم
و بعد سبزترين شاليزارها را
قدم زديم
بعدازظهر باران گرفت
خطوط ساده ي آسمان
به رودخانه مي ريخت و ُ
محيط همه چترها
براي ما كوچك بود
نزديك خانه
لبانت
آنقدر طعم شبنم مي داد
كه ماه به استقبالمان آمده بود
مهويزان / نوروز 89
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۸۹ ساعت 20:14 توسط سینا علیمحمدی
|
من : سينا علي محمدي ( شاعر / منتقد / روزنامه نگار )