در اوج


شبيه برگ هاي نريخته

نه سبز مانده ام

نه خرد شده ام

زير پاهايت


فصل هاست كه رفته اي

و من

آنقدر در اوج مانده ام

كه هيچ كس مرا نمي بيند

تنها

گاهي

گربه اي سياه

ـ شبيه چشم هايت ـ

از دور برايم دست تكان مي دهد.