بانوي غزل ! لطفا شاعر بمانيد

هميشه برايم اين سوال مطرح بوده است كه چرا شعر براي ايرانيان تا اين اندازه اهميت و جايگاه بالايي دارد تا آنجا كه نه تنها عامه مردم كه حتي چهره هاي مطرح ديگر هنرها مانند سينما ، تئاتر ، ادبيات داستاني ، هنرهاي تجسمي كه هريك براي خود در حوزه تخصصيشان اعتبار و جايگاهي ويژه دارند در نهايت به اين نتيجه و تمايل مي رسند كه مجموعه شعري هم منتشر كنند و عنوان شاعري را هم به ديگر كمالات خود بيافزايند.
البته اين نكته تنها به هنرمندان هم محدود نمي شود بلكه در ميان دولتمردان و سياسيون هم كم رجالي نيستند كه هر از گاهي در محفل و مراسمي شعري مي خوانند و چه بسا در پايان دوران مديريتي خود نيز به ناگهان كتابي از غزليات عارفانه و عاشقانه اي كه سروده اند منتشر مي كنند.
تا اينجا اين نكات با توجه به جادو و جاذبه شعر در ميان ايرانيان امري عادي تلقي مي شود اما شگفتي هنگامي رخ مي دهد كه اين پروسه وارونه شود و فردي كه شاعري اش بر عام و خاص مردم پوشيده نيست خلعت ماندگار و بي بديل شاعرانگي را هزينه رفتارها و امور ديگر كند آن هم هزينه رفتارهايي سياسي كه به طور كامل با ذات شفاف و زلال ادبيات بسيار فاصله دارد.
شلوارتاخورده دارد مردی که یک پاندارد
خشم است وآتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد
*
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
اين بيت ها ، شعرها و غزل ها بي ترديد جزئي از حافظه ماندگار ادبيات معاصر است آثاري كه در روزگار سروده شدن همراه با نوآوري هاي فراواني بود و شاعر آن يعني "سيمين بهبهاني" را به عنوان يكي از پرچمداران شعر زنان و چه بسا بانوي اول غزل ايران مطرح كرد ؛ عنواني كه بسياري از فعالان عرصه هاي مختلف ادبي ، هنري ، سياسي ، اقتصادي و ... حسرت آن را مي كشند.
از سويي اگرچه شاعر نمي تواند و نبايد نسبت به آنچه در جامعه اطرافش مي گذرد بي تفاوت باشد اما اين موضوع را هم نبايد فراموش كند كه بيش و پيش از هر چيز شاعر است و نه فعال سياسي و حقوق بشر و ...
عملكرد بانوي غزل ايران در طول ماه ها و سال هاي اخير باعث شده تا بسياري از مخاطبان ادبيات و هنر به اين باور برسند كه ديگر سيمين بهبهاني را نبايد شاعر ملي خود بدانند شاعري كه با دست خود جايگاه و خلعت شعري و ادبي اش را به بهايي اندك اين روزها به حراج گذاشته است.
به نظر مي رسد ديگر شنيدن غزلي ناب و شورانگيز با جوهره بالاي شعري از بانوي غزل ايران تنها يك حسرت باشد كه با روند فعلي كه او در پيش گرفته بعيد هم به نظر مي رسد كه اين حسرت برآورده شود .
بانويي كه در بزرگداشتش ( آن هم در خارج از "وطن" ) به جاي هم ميهنانش و بزرگان ادبيات فعالاني كه هيچ شناختي از شعر ندارند هورا مي كشند ديگر بانوي غزل ايران نيست.
خانم بهبهاني ! لطفا حافظه درخشان ادبيات معاصر ازخودتان را بيش ازاين مخدوش نكنيد .
خانم بهبهاني ! لطفا دوباره متعلق به خانواده فرهنگي "خليلي " شويد .
خانم بهبهاني ! لطفا به جاي شبكه هاي مختلف راديويي و تلويزيوني بيگانه در شب شعرها و ميان اهل فرهنگ سخنراني كنيد.
خانم بهبهاني ، بانوي غزل ايران ! لطفا شاعر بمانيد.
من : سينا علي محمدي ( شاعر / منتقد / روزنامه نگار )