اسید

 

عشق

حتا می تواند

نفرتی باشد

که یک روز صُبح زود

با سیگاری ناشتا روشن می شود

بارها گفته ام

آن قدر دوستت دارم

که صدای قدم های مردی

در حوالی خانه ات حتا

خوابم را پریشان می کند

اسید ندارم ولی

کلماتم را

بُریده بُریده

به صورتت می پاشم

سرخ نمی شوی

تاول نمی زنی

اما

از صُبح فردا

هرکسی

گونه هایت را ببوسد

کلمات مرا می خواند

من

در تمام معشوقه هایت

تکثیر می شوم

 

۸۴۳

عشق

دختری است با پراید سفید

که بخت مرا

سیاه کرد !