به بهانه نامزد شدن تهران به عنوان پايتخت جهاني كتاب

داستان اين كتاب و آن منار

 

جام جم آنلاين: همه ما اين قصه را شنيده‌ايم كه روزي روزگاري دو روستاي كوچك به فاصله كوتاهي از هم در دو سوي يك رود قرار داشتند؛ مردمان پايين رود نادان بودند و وضع خوبي هم نداشتند، اما بالارودي‌ها وضع بهتري داشتند و همچنين يك منار بلند آجرپزي هم در روستايشان ساخته بودند و با محصول آن خانه‌هايي زيبا براي خودشان بنا كرده بودند.

پايين‌رودي‌ها خيلي دوست داشتند مناري مانند بالارودي‌ها داشته باشند، براي همين به فكر دزديدن اين منار افتادند و شبي براي دزديدنش به بالارود رفتند كه پير دانايي آنها را در راه ديد و گفت اين منار را كه دزديديد كجا مي‌خواهيد پنهان كنيد؟ اول بايد چاه عميقي بكنيد تا اين منار بلند را در آن جا دهيد.

مردم نادان هم بازگشتند تا چاهي براي منار بكنند اما هرگز موفق به اين كار نشدند و درست از همان زمان هم اين قصه تبديل به ضرب‌المثلي شد كه مي‌گويد: اول چاه را بكن بعد منارش را بدزد.

حالا دست بر قضا و پس از اين همه سال، نامزد شدن تهران براي پايتخت جهاني كتاب، خيلي بي‌ارتباط با اين قصه نيست. روز گذشته معاون فرهنگي سازمان فرهنگي  هنري شهرداري تهران خبر از تشكيل جلسات ويژه‌اي در ارتباط با انتخاب تهران به عنوان پايتخت جهاني كتاب داد كه در اين جلسات نزديك به 50 نفر از كارشناسان حوزه كتاب و كتابخواني حضور داشته‌اند و در نهايت برنامه‌هايي را به همين منظور تدارك ديده‌اند كه در صورت انتخاب تهران به عنوان پايتخت جهاني كتاب در سال 2011 آنها را در همان سال اجرا ‌كنند.

به نظر مي‌رسد مسوولان محترم سازمان فرهنگي  هنري شهرداري تهران هم مانند همين قصه ابتدا به دنبال منار رفته‌اند، در حالي كه امروز پيش از هر چيز بايد توجه كرد چه راهكارهايي را مي‌توان در نظر گرفت تا تهران در رقابت سخت با ديگر پايتخت‌ها و شهرهاي جهان در رسيدن به اين عنوان پيشي‌بگيرد و پيروز شود، كه پس از انتخاب، زمان براي طرح و اجراي برنامه فراوان باقي است.

البته دوستان شهرداري اقداماتي هم در اين زمينه كرده‌اند، مانند تنظيم درخواست به امضاي شهردار تهران كه از شروط لازم براي كسب اين عنوان است. اما مساله اينجاست كه اين امضا تنها شرط لازم است و شرط كافي نيست. قطعا مسائلي مانند كپي‌رايت، تعداد كتابخانه‌هاي استاندارد خانگي و عمومي، عملكرد ناشران و امكانات آنها، كتابفروشي‌ها، حمايت شهرداري از مولفان و جايگاه آنها در نظام اجتماعي و... بسيار مهم‌تر و تعيين‌كننده‌تر از امضاي شهردار در اين زمينه هستند.

امروز، جلسه گرفتن با هدف طراحي برنامه‌هاي اجرايي براي سالي كه قرار است تهران پايتخت جهاني كتاب شود خيلي خوشبينانه به نظر مي‌رسد؛ اما امروز اگر جلسه‌اي براي اتمام پروژه باغ كتاب تهران و سر و سامان دادن به برگزاري نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران برگزار شود، قطعا مي‌تواند اتفاقي مثبت باشد و براي رسيدن به  اهداف بزرگ راهگشا شود.

سينا علي‌محمدي:

شعر به سكه‌باران نياز ندارد


به اعتقاد سينا علي‌محمدي، شعر به سكه‌باران نياز ندارد؛ بلكه به فستيوال باشكوه و ابزاري براي معرفي و وارد شدن به اجتماع مردم نيازمند است.

اين شاعر كه برگزيده‌ي استان تهران و از نامزدهاي بخش جوان در بخش كشوري سومين دوره‌ي جشنواره‌ي شعر فجر بوده است، در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)   در ارزيابي‌اش از اين جشنواره گفت: در نگاه كلي، مسأله‌ اين است ‌كه در طول تاريخ، خود تاريخ شهادت داده كه هيچ اثر ادبي ( شاهنامه اي ) به واسطه‌ي سكه ‌دادن جاودان نشده است؛ اما دوستان همچنان بر اين باورند كه دوران صله دادن ( و سلطان محمود هاي غزنوي ) به پايان نرسيده است.

او در ادامه متذكر شد: اين صله دادن به كساني صورت گرفته كه آثاري را در طول 30 سال انقلاب خلق كرده‌اند و البته اين كار با وعده نبوده است؛ كساني همچون استاد حميد سبزواري و يا استاد مشفق كاشاني و ديگران مشخصا با نيت تجليل شدن، اثر خلق نكرده‌اند. اما متأسفانه در سه سال اخير، جشنواره اين راه را در پي گرفته است.

علي‌محمدي همچنين افزود: مهم‌ترين كاركرد اين جشنواره بايد اين باشد كه جريان شعري كشور را هدايت كند؛ نه اين‌كه هر سال عده‌اي دور هم جمع شوند و تجليل كنند و حاضران در سالن هم هورا بكشند. اگر هم تشويقي باشد، اين مردم‌اند كه بايد براي شاعران خود هورا بكشند. در وضعيتي كه كتاب شعر هيچ‌كدام از اين شاعران برگزيده هم شايد شمارگاني بالاي پنج‌هزار نسخه ندارد و كتاب‌شان توسط مردم خريداري نمي‌شود، ديگر تجليل چه معنايي دارد؟ وقتي مي‌توانيم تجليل كنيم كه كتاب شعري در ميان اين آثار فروش داشته باشد و مردم آن‌را بخرند و بخوانند.

شاعر مجموعه‌ي «پاره‌خط» يادآور شد: برخي مسؤولان به جاي اين‌كه با برنامه‌ريزي اصولي كار كنند، مي‌آيند به اين آشفته‌بازار دامن مي‌زنند. به تازگي، جشنواره‌ي شعر دبي برپا شد و مطلع شدم كه با برپايي يك شب شعر باشكوه با حضور شاعر نيجريه‌يي برنده‌ي جايزه‌ي نوبل و چندين شاعر برجسته از كل دنيا، همراه بوده است. نمي‌گويم از آن‌ها الگو بگيريم؛ اما در اين زمان، فستيوال شعر دبي در منطقه به مراتب نسبت به ساير اتفاق‌ها، اتفاق ادبي مهم‌تري بوده است؛ در حالي‌كه جشنواره‌ي شعر در كشور ما با سابقه‌ي كهن شعري بايد مهم‌ترين اتفاق منطقه باشد و اين ميسر نمي‌شود؛ مگر اين‌كه باند‌بازي‌ها را كنار بگذاريم و به جاي تكرار يك‌سري مكررات در نام‌ها و برنامه‌هاي‌مان، نگاه‌مان را كلان‌تر كنيم.

علي‌محمدي سپس با اشاره به نياز شعر به برنامه‌اي براي معرفي، خاطرنشان كرد: شعر ما به مثل آن‌چه احمد شاملو در دهه‌ي 40، برگزار كرد، نياز دارد؛ هفت شب شعر كه مردم را به درون سالن‌ها كشاند و همه منتظر شعر شنيدن بودند. در اختتاميه‌ي جشنواره‌ي شعر فجر امسال، چند نفر از مردم در سالن بودند؛ جز همان‌هايي كه مي‌خواستند جايزه بگيرند؟

او در پايان عنوان كرد: به نظر مي‌رسد مسؤولان نمي‌دانند بودجه‌هاي خود را چگونه خرج كنند و همواره در سفرها و برگزاري هفته‌هاي فرهنگي ايران در ساير كشورها، تنها غايبان اصلي، شاعران هستند؛ در حالي‌كه هزينه‌ي حضور ‌شاعران در اين برنامه‌ها هم معادل همين سكه‌پراكني‌هايي است كه انجام مي‌شود.


در همين رابطه بخوانيد : اقساط عقب افتاده فرهنگ



در اوج


شبيه برگ هاي نريخته

نه سبز مانده ام

نه خرد شده ام

زير پاهايت


فصل هاست كه رفته اي

و من

آنقدر در اوج مانده ام

كه هيچ كس مرا نمي بيند

تنها

گاهي

گربه اي سياه

ـ شبيه چشم هايت ـ

از دور برايم دست تكان مي دهد.